174
مرد گریه نمیکند ...
مرد نمی شِکند ...
...
فقـــــط سیگاری روشن میکند ؛
و آرام و بی صدا ، لابلای دود و شعر میمیـــــــرد ...

و آرام و بی صدا ، لابلای دود و شعر میمیـــــــرد ...

بعضی داغ ها را نباید گریست ، نباید گفت ، نباید خواند ...

من از همه جای جهان می تــَـرسم

بـــــی نـــــهایت تنــــهاست ....

مثه گل پرپرش کردی ...

سکــــــــــــــــــــــــــــ

˙·٠•♥•٠·˙

همدیگر را گم نکنیم ...!

تو یه آغوش غرق بشه

בيــگـہ انتــظـآر نـمــے كشـَـ ـم ...
سيــگآرَم نـمــے كشـَـ ـم ...
نـَقآشــے ام نـمــے كشـَـ ـم ...
امــآ پيــش خــوבَم تآ בلـت بـخـوآב ...
בآرَم زَجــر مــے كشـَـ ـم ...
من هم "شماره هاى غريبه هاى توى گوشى أت را.

هــــمـــان حـــرفای عـــاشــــقانه ای که دیگر حتی یــــادشان هـــم نـــمی آوری...

به هيج کس حواله نخواهم داد

" مردترین " بودی ......!

مگــــــــر مـــــــي شود تــــو را دوســـــت نـــــــداشت ...

این چند وقت که نبودم واقعا بهم سخت گذشت و میگذره... یه بغضی داره خفم میکنه که نمیدوم چرا نمیترکه سبکم کنه انگاری دلم خیلی سنگ شده...
عشق بی گناه من هنوز گرفتاره... خیلی بی انصافیه... دو تامونم دور از هم کاش خدا کمکمون کنه... یه معجزه ...یه معجزه خدا... بذار امید بتابه تو این تاریکی محض
خاطــــرات " هر چه " شـــــیرین تر " باشند . . .
بعد ها از " تلخــی " ،
" گلو یــت " را بیشتر می سوزانند . . .
" سیگار " لازم تر میشی ...
همینــــ آهـ برای تمــام زندگیتــــ کافیستـــــ

بـﮧ رویـــــم نيــار !!!!
